هزینه های بی رویه دولت در پاسخ به هر «بحرانی» پیش می آید و سیاست های پولی نامناسب تورم را بی جهت بالا نگه می دارد.
به طور خلاصه
- نرخ بهره واقعی در بیشتر اروپا منفی است
- بسیاری از دولت ها به طور معمول قوانین کسری و بدهی را نادیده می گیرند
- بانک های مرکزی برای مقابله با تورم احساس قدرت نمی کنند
نگاهی به سیاست های اقتصادی در اروپا امروز تصویری تاریک و نسبتاً گیج کننده ارائه می دهد. در حالی که تورم ماه ها در حال افزایش است و اکنون در منطقه یورو به 10 درصد رسیده است (و در سطوح بی سابقه بیش از 20 درصد در برخی از کشورهای عضو کار می کند)، نرخ سیاست بانک مرکزی اروپا تا سپتامبر امسال به بالای صفر نرسید. تا آن زمان، بیشتر از 10 سال در قلمرو منفی بیکار بود.
و فقط منطقه یورو نیست. کشورهای غیر یورویی اتحادیه اروپا نیز تورم بسیار بالایی را تجربه می کنند. در هیچ یک از آنها نرخ سیاست از نرخ تورم فعلی فراتر نمی رود. بنابراین، نرخ بهره واقعی (نرخ بانک مرکزی منهای تورم) در بسیاری از کشورهای اروپایی منفی باقی میماند، حتی بیشتر از زمان همهگیری.
دولت ها، به استثنای برخی استثناهای قابل توجه، در عین حال به جمع آوری بدهی های جدید ادامه می دهند. نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی (GDP) با نسبت های پایان جنگ جهانی دوم نه تنها در اروپا، بلکه در سراسر جهان توسعه یافته قابل مقایسه است.
هر کس صرفاً از دریچه کتاب های درسی اقتصاد کلان به این تصویر نگاه کند احتمالا در کمال ناباوری سرش را تکان می دهد. اما علم اقتصاد به تنهایی کافی نیست تا بفهمیم امروز کجا هستیم. برعکس، دانش اقتصاد ممکن است به طور متناقضی مانع شود.
وقتی قوانین کار نمی کنند
در آغاز روند یکپارچگی اقتصادی و پولی عمیقتر اروپا، اعضای آینده منطقه یورو مجموعهای از قوانین را به منظور محدود کردن ولخرجیهای مالی سیاستمداران اتخاذ کردند. برای اطمینان از انضباط، کسری و بدهی دولت به ترتیب 3 و 60 درصد محدود شد.
این قوانین نسبتاً ساده در سال 1997 ساخته شدند و پیمان ثبات و رشد نامیده شدند . آنها عمدتاً برای اطمینان از «سلطه سیاست پولی» بودند – وضعیتی که در آن تصمیمگیری بانک مرکزی در مورد نرخهای بهره و نرخ ارز توسط سیاستهای مالی غیرمسئولانه دولت فلج نمیشود و مشکلات بدهی در بخشی از منطقه یورو مانع از ثبات در منطقه نمیشود. قسمت های دیگر و به راحتی از همسایه به همسایه سرایت نمی کند.
با این حال، به زودی آشکار شد که کار به این سادگی نخواهد بود. چگونه می توان چنین قوانین سختگیرانه و محدود کننده ای را در بین دولت های مستقل اجرا کرد؟ با سختی زیاد.
تحلیلها نشان دادهاند که رعایت قوانین مالی بین سالهای 1998 تا 2019 تنها حدود 50 درصد بوده است. و این امتیاز سالهای همهگیری کووید-19 را که قوانین اصلی سیاستهای مالی در سراسر اتحادیه اروپا غیرفعال شدند، حذف میکند.
هیچ تجدیدنظری در قوانین اصلی ( اصلاحات شش بسته و دو بسته )، هیچ مکانیزم اجرایی قویتر و هیچ تلاشی برای بازنویسی قوانین برای سازگارتر کردن آنها با منطق چرخه تجاری منجر به انطباق بیشتر شده است. علاوه بر این، این تغییرات قوانین را چنان پیچیده کرده است که حتی کسانی که قرار است آنها را اعمال کنند، دیگر آنها را درک نمی کنند. این دلیل دیگری است که تمایل به دنبال کردن آنها کاهش یافته است.
این البته تاثیر اساسی دارد. کارشناسان سیاست های پولی و مالی به خوبی می دانند که سرایت بی مسئولیتی تقریباً همیشه از دولت به بانک مرکزی می رود و نه برعکس. وقتی کارشناسان صندوق بینالمللی پول به سراسر جهان سفر میکنند تا مشخص کنند که مشکلات اقتصاد کلان در کجا ممکن است درگیر باشند، همیشه از دولت شروع میکنند و رفتار، تصمیمات و اشتباهات آن را بررسی میکنند. به همین دلیل است که اغلب به شوخی گفته می شود که صندوق بین المللی پول مخفف «بیشتر مالی است» – صندوق پولی تا حد زیادی یک صندوق مالی است.
زمانی که بودجه عمومی اشتباه می شود، دولت تامین مالی خود را دشوارتر می کند یا حتی قادر به پرداخت بدهی خود نیست. بانک مرکزی در دور بعدی ضربه می زند. به طور ضمنی یا حتی صریح لازم است برای کمک به دولت، آرام کردن بازارها و کاهش بازده بالای ناپایدار بدهی دولت مداخله شود. اینها همه چیزهایی است که ما در اروپا با آنها آشنا هستیم.
در چنین شرایطی، سلطه سیاست پولی مطلوب و در روزهای اولیه یورو با نیت خوب پایان می یابد. سپس تسلط سیاست مالی آغاز می شود که بسیار نامطلوب است زیرا دستان بانک مرکزی را می بندد یا حتی توانایی عمل را به طور کامل سلب می کند. بیشتر از همه آن را محدود می کند که اقداماتش بیشتر مورد نیاز باشد و مؤثرترین باشد، مانند زمان تورم بالا.
کمتر کسی شک دارد که تسلط فزاینده سیاست مالی یکی از دلایلی است که چرا سیاست پولی در منطقه یورو نمی تواند در مبارزه با تورم تهاجمی تر باشد، برعکس چرا باید در طول بحران مالی در جنوب منطقه یورو تا این حد بیش از حد فعال می شد و چرا در حال حاضر. باید اقدامات بسیار غیرمتعارفی مانند ابزار حفاظت از انتقال (TPI) ارائه دهد ، که هدف آن جلوگیری از تأثیر قویتر رشد نرخهای بهره بر کشورهای عضو پرمخاطره و بیش از حد بدهکار است.
سیاست مالی در حال حاضر به قدری مسلط است که حوزه ارز واحد نیاز به سیاست های پولی متعدد دارد.
آمار و ارقام
بلند مدت به عنوان مجموع یک سری دوره های کوتاه مدت
با نگاهی به سیاست واحد پولی، این دقیقاً همان چیزی است که می بینیم. با نقض تدریجی و پلکانی قوانین، انحراف از استانداردها و عدم رعایت تعهدات، ابتدا فقط توسط برخی از اعضا و سپس به تدریج توسط اکثریت، پروژه یکپارچه سازی پولی به وضعیتی رسیده است که می خواست از آن اجتناب کند. بدهی های بیش از حد بزرگ بزرگترین وام گیرندگان – و بزرگترین وام گیرنده در هر کشور دولت است – سلطه پولی را از بین می برد و همانطور که بارها در تاریخ دیده شده است، باعث تسلط دولت و سیاست های مالی می شود.
در پایان، سیاست مالی حادتر، فوری تر و قابل درک تر است، زیرا توسط سیاستمداران منتخب مستقیماً برای رای دهندگانشان ساخته می شود. بنابراین معمولاً بیشتر بر کوتاه مدت متمرکز است. اما سیاست پولی نباید اینطور باشد. پیمان ثبات و رشد به عنوان یک ابزار بلندمدت طراحی شد.
ممکن است برای هر «بحران» دلیل خوبی وجود داشته باشد. اما اگر همیشه بتوانیم حداقل نوعی بحران را تعریف کنیم، همیشه دلیل خوبی برای نگاه نکردن به بلندمدت داریم.
همانطور که 20 سال گذشته نشان داده است، با این حال، بلندمدت تنها مجموع متوالی دوره های کوتاه مدت است. و در این دورههای کوتاه همیشه دلایل کافی وجود دارد تا کمی بیشتر از آنچه که داریم وام بگیریم، کمی بیشتر از آنچه که میتوانیم مسئولیتپذیر باشیم خرج کنیم و کمی بیشتر از آنچه معقول است برای زمان حال قربانی کنیم.
سیاستمداران معمولاً از یک “واقعیت جدید” صحبت می کنند که در یک لحظه خاص احترام به قوانین مسئولیت را غیرممکن می کند. چنین “واقعیت های جدیدی” شامل بحران بزرگ مالی، سپس بحران مالی و بعداً بحران مهاجرت است. اخیراً ما با بحران همه گیر روبرو بوده ایم و اکنون بحران انرژی/جنگ وجود دارد. و در غیاب آنها، بحران آب و هوا است. همیشه چیزی است.
ممکن است برای هر «بحران» دلیل خوبی وجود داشته باشد. اما اگر همیشه بتوانیم حداقل نوعی بحران را تعریف کنیم، همیشه دلیل خوبی برای نگاه نکردن به بلندمدت داریم.
چارلی مککریوی، وزیر سابق دارایی ایرلند و بعداً کمیسر اروپایی، رویکرد فوقالعاده کوتاهمدت به بودجهها را به طرز درخشانی خلاصه کرد: «وقتی پول دارم، آن را خرج میکنم. وقتی نمیکنم، نمیکنم.» ما حرف او را به سطح بعدی رسانده ایم: “وقتی پول ندارم، آن را قرض می کنم.”
بحران انرژی فعلی نمونه دیگری از همه اینهاست. شکی نیست که وقایع ماه های اخیر قیمت انرژی را به اوج سرگیجه آوری رسانده است. اما به جای پرداختن به ریشههای این مشکلات، سیاستگذاران دوباره تنها میتوانند در کوتاهمدت با تأثیرات آنی مقابله کنند.
در اروپا، این به معنای پرداخت غرامت به مصرفکنندگان یا کاهش مالیاتهای غیرمستقیم است، اقداماتی که بسیار پرهزینه هستند و بودجهها را به کسریهای بزرگ باز میگرداند.
چیزی که در آشفتگی کنونی تقریباً فراموش شده این است که وقتی واقعاً در جنگ هستیم، مالیات ها افزایش می یابد، نه کاهش. مدل دولت رفاه اما این اجازه را نمی دهد.
اسلحه یا کره؟ هر دو
اقتصاددانان مدتهاست که از معضل «اسلحه یا کره» آگاه بودهاند – وضعیتی که در آن، در زمانهای سخت، یک ملت باید انتخاب کند که آیا پول عمومی را صرف دفاع و امنیت (از جمله امنیت انرژی) کند یا برای حفظ ثروت فعلی.
این یک مبادله است، اما در اروپا با ارائه سلاح و کره به رای دهندگان – با بدهی بیشتر – آن را “حل” می کنیم.
کشورها هنگام اتخاذ تدابیری برای “کاهش” اثرات تورم از یکدیگر کپی می کنند. اما این اقدامات اغلب صرفا تورم زا هستند نه ضد تورم. آنها صرفاً مقدار پول را در اقتصاد افزایش می دهند. دولت ها این پول را از طریق استقراض تامین می کنند و بدهی ناشی از آن یا توسط بانک های تجاری یا توسط بانک های مرکزی از طریق ایجاد پول جدید تامین می شود.
بحران بدهی اروپا پس از سال 2010 نشان داد که وقتی نوبت به نظم بخشیدن به خانههایمان میرسد، به اندازه همسایگانی که به آنها وام دادهایم، نسبت به خود سختگیر نیستیم.
همه اینها به دلیل فقدان کسی که نظم و انضباط را حفظ کند تشدید می شود. کشورهای توسعه یافته همچنان در صندوق بین المللی پول دارای نفوذ غالب هستند. پس از یک مد، آنها به عنوان مجریان سیاست در مورد کشورهای کمتر توسعه یافته عمل می کنند، زیرا دارای اهرم سیاسی و مالی برای انجام این کار هستند.
اما چگونه می توان کشورهای توسعه یافته را در یک راستا نگه داشت؟ چه کسی در میان آنها قوانین و مسئولیت را اجرا خواهد کرد؟ بحران بدهی اروپا پس از سال 2010 نشان داد که وقتی نوبت به نظم بخشیدن به خانههایمان میرسد، به اندازه همسایگانی که به آنها وام دادهایم، نسبت به خود سختگیر نیستیم.
اگر ما از اجرای نظم و انضباط در بازار خودداری کنیم و مداخلات آن را با کمک بانک مرکزی هموار کنیم، زیرا از شدت مجازات می ترسیم، این سوال مشکل بی پاسخ می ماند.
فوریت موضوع اجرای مسئولیت با اثر مثال بد افزایش می یابد. در اتحادیه اروپا، بیشتر و بیشتر وزرای دارایی از کشورهای سنتی محافظه کار مالی به طور منطقی می پرسند: چرا باید بدهی خود را زیر 60 درصد تولید ناخالص داخلی نگه داریم در حالی که اکثر کشورهای بزرگ بالاتر از این معیار هستند، متوسط نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی در اتحادیه اروپا 90 درصد و کسی به مشکل نمی خورد؟
سرایت بی مسئولیتی به پایان نرسیده است. کاملاً برعکس: این در برابر چشمان ما اتفاق می افتد. تجمیع مالی به طور مداوم به دولت بعدی موکول می شود.
این واقعیت که ما پاسخی نداریم همچنین نشان می دهد که در نهایت تا چه زمانی ممکن است با تورم مبارزه کنیم. ما دستهای سیاست پولی را بستهایم و همچنان به باز کردن دستهای سیاستهای مالی ادامه میدهیم. بنابراین، مگر اینکه شوک شدید تقاضا وجود داشته باشد، ممکن است واقعاً زمان زیادی طول بکشد تا تورم مهار شود.
سناریوها
اولین و محتمل ترین سناریو فرض می کند که سیاست مالی مسلط باقی می ماند و سیاست پولی همچنان توانایی محدودی برای از بین بردن فشارهای تورمی در اقتصاد خواهد داشت. سیاست مالی آرام برعکس فشارهای تورمی را تقویت می کند و نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی نه از طریق محدودیت مالی مطلوب و احترام به قوانین، بلکه از طریق کاهش بدهی به دلیل تورم بالاتر و رشد تولید ناخالص داخلی اسمی تثبیت خواهد شد. علاوه بر این، قانون مالی به احتمال زیاد نرم خواهد شد. احتمال این سناریو 45 درصد است.
سناریوی دوم و کمتر محتمل بر اساس این انتظار است که ریسک قریب الوقوع منجر به کمک مالی بزرگ بانک مرکزی شود که در کوتاه مدت باعث نجات اوضاع می شود و پس از یک وقفه، امکان ادامه سیاست مالی فعلی را فراهم می کند. احتمال این سناریو 35 درصد است.
سناریوی سوم و کم محتملترین سناریوی این است که انضباط سیاست مالی به طور ناگهانی توسط بازار مالی اعمال میشود، که در یک جابجایی فوری اقتصاد از تعادل موجود به تعادل جدید، سیاست مالی ملی را مجبور به تعدیل شدید و بازگشت به مسئولیت میکند. . این شوک همچنین به کاهش تورم کمک خواهد کرد، اما به قیمت زیان در اقتصاد واقعی. احتمال این سناریو 20 درصد است.
نظرات کاربران